Tuesday, April 27, 2010

هنر ايراني

اندر حكايت ايرانيان اين است كه دست به تخريب و نيست و نابود كردنشان، از درست به روز كردن و توسعه كارهايشان برتر بوده و به آن فراوان فخر همي فروشند.
پرتاب پارازيت بر ماهواره ها
هك كردن سايتها، مثل فيس بوك و ...   ه
تهديد به بستن تنگه هرمز
توقيف روزنامه ها
مسدود كردن سايتها
و به تازگي هم نوشتن   "بسم الله الرحمن الرحيم"   بر روي وبلاگ من !!   ه
كه البته اين يكي خرابكاري نيست. اما من درك نمي كنم، نبودن اين بسم الله بالاي وبلاگ من باعث چه چيزي ميشد؟ مي رفتم ته جهنم ( كه البته بد نبود خلاصه قيف و قير و غيره) يا نوشته ها خلاف شرع بودند؟  حالا كه نوشته شده قراره چي بشه؟ مي روم بهشت و اين دفعه حوري و غيره ... ه
تازه مگه قرار نشده از نوشتن بسم الله بالاي نامه ها اجتناب بشه؟ چون در هر صورت جزء اسماء متبركه هستند و امكان داره دست روي آنها كشيده بشه؟



خلاصه اينكه نمي دونم مي تونم اين بسم الله رو از تو وبلاگ بردارم يا نه. چون علايق واعتقادات مذهبي افراد يه چيز كاملاً خصوصي و شخصيه . تازه اون زماني كه پدران بنده مسلمان و مسلمان‍زاده بوده اند وحكم شرعي و ديني مي داده اند. اجداد اين تازه مسلمان شدگان متشرع ظاهر، در حال چه كاري بودند؟
والله العلم

پيوشت: ‌به ظاهر دست از خرابكاري كشيدن. و بسم الله... ديگه ديده نميشه

Wednesday, April 21, 2010

دكتري كه من مي شناسم

تمام دوستان من دكتر فاطمي رو به خوبي مي شناسن. استادي صريح اللهجه ، رك و البته خوش صحبت.  تمام دوستاني كه با ايشان كار كردن، اگر كمي با هوش باشن يا با ايشان پروژه نمي گيرند و يا ابتدا بايد  " پي"  يك چيزهايي را به تنشون بمالند وگرنه صابون ايشان به تنشون خواهد خود. البته تعداد كساني كه جرات داشته باشند و پروژه دوم را هم با ايشون بگيرند خيلي زياد نيست.
چند سال پيش براي مطالبي كه در مورد وجود مواد سمي در بدن ماهي هاي جنوب نوشته بودند  خانم دكتر ابتكار را به يك درد سر حسابي انداختند كه البته در صحت ابن مطلب كسي شك نداشت، اما جرات گفتنش رو كسي نداشت، البته  غير از دكتر فاطمي
خلاصه اينكه ايشون يك مطالبي دوباره گفته كه طبق معمول شده تتير 1
و البته خيلي سايتهاي ديگه

ايشون خصوصيات يك استاد دانشگاه را به تمام معني دارند، هم از نظر علمي و هم ميزان كمكي كه به دانشجوهاشون براي آموزش مي كنند، حساسيت براي كشف و مكاشفه دانشجو در موضوع پروژه و بالطبع ندادن نمره مفتي و البته حضور و غياب! و در نهايت رسوا كردن كسانيكه پاشون را از گيليمشان درازتر كردن.
فقط اميدوارم بلايي سرخودشون نيارن... چون دوستش داريم
دكتر را آخرين بار تو اهواز ديدم وكلي سرخوش شدم هر دو داشتيم تو كيانپارس قدم مي زديم. من براي گذراندن وقت تا رفتن به فرودگاه و ايشان با يك عالمه خريد و البته هر دو تنها ...  ه


ميخواستم نشون بدهم كه علاوه بر مشخصاتي كه گفتم خوش تيپ هم هستند

نكته1: آق مهدي پنبه هرچي مازني زده! مي گين نه! يه سر بهش بزنين
پانزده سال پيش از بابل و بابلسر رد مي شدم تنها چيزي كه توجهم را جلب كرد همين تابلوها و سر درهاي مغازهاشون بود كه آق مهدي گفته...    ه
نكته 2: علي آقا هم چند ساعت قبل از كنسرو (!) كه دكتر گفتند  را عكاسي كرده، اگر ميخواهيد عكسهاي جديد! (سالي يك بار) را ببينين به فتح قاب هم كه نشان ميدهد علي آقا هم آلان هنرمند شده سر بزنين...  ه
نكته3:‌ هنوز نتونستم چپ و راست بودن وبلاگ رو درست كنم. شرمنده

Wednesday, April 14, 2010

صدا و سيما از نبود آزادي بيان شكايت كرد

"در حاليكه اصول شناخته شده حقوق بين‌الملل و نيز اصل حق بيان آزاد اطلاعات كه مبنا و اساس حق پخش مستقيم ماهواره‌اي است اين اقدامات را محكوم مي‌كند ..."   ه

جمله بالا مربوط به اپوزيسيون خارج كشور ، يا نامه اوباما  به احمدي ن‍‍ژاد در مورد پارازيتهاي شبكه هاي ماهواره اي نيست.  بلكه "نامه صداو سيما به مخابرات جهانی به دليل ايجاد پارازيت مزاحم" بر روي شبكه هاي سازمان هست .!!!    ه

آقايون ظاهراَ‌خاطرشون مكدر شده...   ه

Sunday, April 11, 2010

هزينه يك لبخند


هزينه اين لبخند چهار سال آب خنك خوردن است. مي خوام بدونم زماني كه ايشون اين لبخند هاي مليح رو ميزدن آيا فكر مي كرد همچين بلايي سرشون بياد؟ آلان فيفا كجاست و آيا از نماينده اش تو ايران حمايت مي كند؟
واقعيت هاي پشت پرده صفايي فراهاني چيه؟ كجاها دست داره؟ و ...   ه
اما خودمانيم كارش خيلي درسته

Wednesday, April 7, 2010


اين نيم رخ جذاب رو ميشناسين؟! برخلاف اين چيزي كه سايت پارسينه نوشته مهدي پاشازاده نيست. اين همون جوجه اردك زشت باشگاه استقلال تهران است. كه ديروز پس از شركت در مراسم ختم پدر علي انصاريان در حال دختر بازي و تلاش براي سوار كردن 2 تا دختر تو خيابان پاليزي ديدمش . البته ناكام ماند...   ه

خدايا دمت گرم


جاده ي اسالم به خلخال كه يكي از قشنگ ترين جاده هاي جنگليه ايران هست رو ميگيري و ميري ... يه جاده ي كوهستاني تو مايه هاي عباس آباد كلار دشت


البته بعضي وقتا هم فقط مه داره و هيچي ديده نميشه


 
حدود 20 كيلومتر كه رفتي ميرسي به يه جاده ي فرعي كه اولش تابلو زده نهالستان پيرسون ... برو اون تو


يه نيم ساعتي كه رفتي ديگه بايد ماشين رو بزار ي يه كنار و بر ي تو جنگل
( تنهايي يه نموره ترسناكه )


بعدش ميري بالا و بالا و بالا تا اينكه جنگل تموم بشه و برسي به مراتع


بازم ادامه بد ه و بر و بالا و بالا و بالا تا اينكه بري تو ابرا و ديگه هيچي ديده نشه


همينجوري ادامه بد ه و بر و و برو و برو و برو تا اينكه برسي اون بالا و بهو با خودت بگي اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ


 
و بلكه هم مااااااااااااااااااا

و بعد يه نفس عميق ميكشي و ميگي:
خدايا دمت گرم