پر کن پیاله را
کاین اب اتشینُ
دیری است ره به حال خرابم نمیبرد!
این جام ها - که در پی هم می شود تهی-
دریای اتش است که ریزم به کام خویشُ
گرداب می رباید و آبم نمیبرد!
هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه الود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
انجا ببر مرا که شرابم نمیبرد....!
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله میکشم از دل که : آب ....آب...!
دیگر فریب هم به سرابم نمیبرد
پر کن پیاله را....
No comments:
Post a Comment